آدلر و نظریه های روان شناسی فردی
آدلر و نظریه های روان شناسی فردی
آلفرد آدلر ( 1937 ـ 1870) آدلر معمولا به عنوان نخستین پیشگام گروه روانشناسی اجتماعی در روانکاوی تلقی می شود، زیرا در 1911 از فروید جدا شد او نظریه ای را تدوین کرد که علایق اجتماعی در آن نقش عمده ای را ایفا می کنند ، و او تنها روانشناسی است که یک گروه چهارنفری تشکیل داد که به نام او نامیده می شود زندگی آدلر آدلر در یک خانواده ثروتمند که در حو |
![]() |
دسته بندی | روانشناسی وجامعه شناسی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 51 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 13 |
روانکاوی او را " کثیف " خواند (روزن [1] ، 1975 ، ص ، 210) فروید از آدلر به عنوان " نابهنجار" و " دیوانه شهرت " یاد می کرد ( گی ، 1988 ، ص . 223).
آدلر در جنگ جهانی اول به عنوان پزشک در ارتش اتریش خدمت کرد و پس از آن کلینیکهای راهنمایی کودکان را در مدارس وین سازماندهی کرد. در سالهای دهه 1920 نظام روانشناسی اجتماعی وی که خود آن را روانشناسی فردی می نامید پیروان زیادی پیدا کرد.
فروید در پاسخ به نامه دوستی که مرگ آدلر به شدت متاثرش کرده بود نوشت ، " من معنای دلسوزی شما برای آدلر را نمی فهمم. برای یک پسر یهودی که از حومه وین خارج می شود مرگ در آبردین به خود ی خود یک موقعیت بی سابقه و دلیلی است بر اینکه تا چه اندازه پیش رفته است . دنیا در برابر مخالفتش با روانکاوی پاداش خوبی به او داد " (اسکارف[3] ، 1971 ، ص. 47).
روانشناسی فردی
آدلر عقیده داشت که رفتار آدمی نه به وسیله نیروهای زیست شناختی بلکه به وسیله نیروهای اجتماعی تعیین می شود . به نظر وی علاقه اجتماعی ، که می توان آن را به عنوان استعداد ذاتی برای همکاری با دیگران جهت رسیدن به هدفهای شخصی و اجتماعی تعریف کرد، از طریق تجارب یادگیری در دوره کودکی رشد می کند.
آدلر بر خلاف فروید، نقش امیال جنسی را در شکل گیری شخصیت به حداقل کاهش داد و در این مورد، به جای ناهشیاری ، نقش هشیاری را به عنوان تعیین کننده رفتار مورد تاکید قرار داد. در حالی که فروید بر این امر تاکید می کرد که رفتار انسان به وسیله تجارب گذشته شکل می گیرد، آدلر معتقد بود که اندیشیدن درباره آینده تاثیر قوی تری بر ما دارد.
تلاش برای هدفهای آینده یا پیش بینی رویدادهای آینده می تواند رفتار زمان حال ما را تحت تاثیر قرار دهد. برای مثال ، کسی که با ترس از نفرین جاودانه پس از مرگ زندگی می کند، رفتارش با کسی که چنین انتظاری ندارد متفاوت خواهد بود.
فروید شخصیت را به سه بخش جداگانه ( نهاد ، من ، و من برتر) تقسیم کرد، اما آدلر اثبات و یگانگی شخصیت را مورد تاکید قرار می داد. او به یک نیروی پویای کشاننده معتقد بود که منابع مختلف شخصیت را در جهت یک هدف مهم هدایت می کند.
آلفرد آدلر ( 1937 ـ 1870)
آدلر معمولا به عنوان نخستین پیشگام گروه روانشناسی اجتماعی در روانکاوی تلقی می شود، زیرا در 1911 از فروید جدا شد. او نظریه ای را تدوین کرد که " علایق اجتماعی " در آن نقش عمده ای را ایفا می کنند ، و او تنها روانشناسی است که یک گروه چهارنفری تشکیل داد که به نام او نامیده می شود.
زندگی آدلر
آدلر در یک خانواده ثروتمند که در حومه وین ، اتریش ، زندگی می کردند به دنیا آمد. کودکی او با بیماری ، حسادت برادر بزرگتر ، و طرد شدن از سوی مادر مشخص شده بود. او خود را شخصی زشت و کوچک اندام تلقی می کرد. آدلر نسبت به پدرش بیش از مادرش احساس نزدیکی می کرد، و شاید مانند یونگ ، بعدها به این دلیل با مفهوم عقده ادیپ مخالفت کردکه در تجارب دوره کودکی اش انعکاس نداشت. آدلر در کودکی با جدیت تمام کار می کرد تا نزد همسالانش محبوبیت به د ست آورد، و به تدریج که بزرگتر شد، به احساس عزت نفس و پذیرش از سوی دیگران دست یافت که در میان افراد خانواده اش سراغ نداشت.
آدلر در ابتدا دانش آموز ضعیفی بود، به اندازه ای ضعیف که معلمی به پدرش گفت که این پسر برای هیچ شغلی جز شاگرد کفاشی مناسب نیست. اما آدلر با پشتکار و فداکاری خود را از پایین ترین سطح کلاس بالا کشید. هم از نظر اجتماعی و هم از نظر تحصیلی سخت تلاش کرد تا بر عقب ماندگیها و حقارتهایش غلبه کند، و بدین ترتیب برای نظریه آینده اش دایر بر اینکه شخص باید نقاط ضعفش را جبران کند نمونه ای شد.
توصیف احساسهای حقارت ، که بعدها بخش اصلی نظام او را تشکیل داد، بازتاب مستقیم تجارب اولیه خود اوست، دینی که آدلر آزادانه به آن اعتراف کرد.
آدلر در چهار سالگی ، هنگامی که از دست و پنجه نرم کردن با ذات الریه ای که او را تا دم مرگ برده بود بهبودی حاصل کرد، تصمیم گرفت پزشک شود. درجه دکتری پزشکی خود را در 1895 از دانشگاه وین دریافت کرد.
پس از گرفتن تخصص چشم پزشکی و سپس اشتغال در طب عمومی ، به روانپزشکی روی آورد. در 1902 شرکت در جلسات بحث گروهی هفتگی فروید را به عنوان یکی از چهار عضو مجاز آغاز کرد. گرچه از نزدیک با فروید کار می کرد، رابطه شخصی با یکدیگر نداشتند.
یکبار فروید گفته بود که آدلر حوصله اش را سر می برد.
آدلر در چند سال بعد نظریه ای درباره شخصیت تدوین کرد که از بسیاری جهات با نظریه فروید تفاوت داشت و تاکید فروید بر عوامل جنسی را آشکارا مورد انتقاد قرار داد. در 1910 فروید ریاست انجمن روانکاوی وین را به نام او کرده بود تا اختلافات فزاینده بین آندو از میان برداشته شود، اما در 1911 ، انشعاب اجتناب ناپذیر کامل شد. این انشعاب تلخ بود. بعدها آدلر فروید را کلاهبردار توصیف کرد .
روانشناسی فردی و شیوه های آزمون
آدلر نسبت به آزمون های متداول در روانشناسی که تشخیص درباره شخصیت هسته اصلی آن ها را می سازد، مردد بود و غالبا اخطار می داد.
او به شاگردانش توصیه می کرد که از این روش کوتاه و مختصر " احتراز کنند و در عوض به تقویت و توسعه قدرت درک مستقیم [1] خویش بکوشند. و بهترین راه برای ممارست در این توانایی همانا گفتگوی رواند زمانی است که بدون هیچ شرط و قیدی انجام می پذیرد : وضعیت های ساختگی که در یک آزمون برپاست فقط منتج به نتائجی می شود که می توانند تعبیرات بسیار داشته باشند. علاوه بر آن ارزشیابی این آزمون ها بدون کمک دقیق محاسبات ریاضی انجام پذیر نیست و این همان موردی است که متخصصان فن به آن مباهات می ورزند: نتایجی که از این طریق سنجش روانی [2] حاصل می شود. فقط دارای ارزش بسیار کمی از لحاظ روانشناسی عمقی است.
آزمون یعنی به امتحان در آوردن یک گروه گواه [3]. این آزمون قبلا در گروه گواه کوچکی صورت می پذیرفت ، برای آنکه آمادگی های خاص و مهارت های شخصی را اندازه گیری کند. مراکز و تاسیسات اقتصادی و صنعتی از ده ها سال پیش ، از اینگونه روش های آزمون استفاده می نمودند تا اینکه حتی کار به آنجا کشید که آنها با تایلور آمریکائی در ایجاد هم آهنگی نسبی برای حرفه های مختلف و رشته های تخصصی برنامه ریز نموده و به وسیله آزمون به انتخاب افرادی پرداختند که از لحاظ فعالیتهای فنی مستعد تر بوده و باصطلاح " بهترین فرد باشند برای بکار گماردن در بهترین محل کار." از آنجا که در اقتصاد آن زمان انسان به عنوان یک کلیت تنها ، کمتر مورد نظر قرار می گرفت ـ و امروز هم متاسفانه وضع بهمان منوال است ـ فرد کارگر بیشتر به عنوان ابزار کار دیده می شد و گناهی به نظر نمی آمد که روی این ابزار کار روش های آزمون به آزمایش در آید.
بکار پرندگان روش های به اصطلاح روان فنی [4]در صدد بر آمدند که از امکان هر موقعیتی برای توسعه کار خود استفاده نمایند و روش های آزمون را به کار گیرند: چنین گمان میرفت که این گونه ارزشیابی های آمار و شکل پردازی های روش آزمون ، ضمانتی بر یک داوری " عینی" درباره ارزش و توانائی انسانها باشد.
احساسهای کهتری ( حقارت )
آدلر در این مورد که تمایلات جنسی پایه اصلی انگیزش است ، با فروید موافق نبود. او در مقابل عقیده داشت که یک احساس کلی حقارت [1]نیروی تعیین کننده رفتار است ، چنانکه در زندگی خودش صادق بود.
آدلر در ابتدا این احساس حقارت را به قسمتهای معیوب بدن ربط می داد. کودکی که دارای یک نقص عضوی ارثی است ، با تاکید بیش از اندازه بر کارکرد ناقص آن ، سعی می کند نقص را جبران نماید. کودکی که دچار لکنت زبان است ، ممکن است از طریق گفتار درمانی سخنور بزرگی شود، همچنین کودکی که بدن ضعیف دارد ممکن است با تمرین زیاد به صورت ورزشکار یا رقصنده ای در آید.
آدلر بعدها این مفهوم را گسترش داد و آن را به هر نوع نقص بدنی ، ذهنی ، یا اجتماعی حقیقی یا خیالی تعمیم داد. او همچنین عقیده داشت درماندگی و کوچکی اندام و وابستگی کودک به محیط یک احساس کلی حقارت را در او به وجود می آورد که همه افراد آن را تجربه می کنند.
کودکی که هشیارانه از این حقارت آگاه است و نیاز دارد بر آن غلبه کند، بر اثر تلاش برای برتری که ارثی است به حرکت در می آید. آدلر معتقد بود که این فرآیند تلاش و کوشش در سرتاسر زندگی استمرار می یابد و شخص را به سوی پیشرفت سوق می دهد.
احساسهای حقارت هم به سود فرد و هم به سود جامعه عمل می کنند، زیرا به پیشرفت و ترقی مداوم منتهی می شوند. اما اگر در کودکی احساسهای حقارت با نازپروردگی بیش از اندازه یا طرد شدگی از سوی والدین برخورد کنند ممکن است به بروز رفتارهای جبرانی نابهنجار بیانجامند.
شکست در جبران احساسهای حقارت به رشد عقده حقارت [2] منجر می شود، که در نتیجه شخص را در برخورد با مسایل زندگی ناتوان می سازد .
سبک زندگی
به نظر آدلر ، تلاش انسان برای رسیدن به برتری جهان شمول است ، اما هر فردی برای رسیدن به این هدف از رفتارهای گوناگونی استفاده می کند. ما تلاش برای برتری جویی را به صورتهای مختلف جلوه گر می سازیم ، و هریک از ما شیوه یگانه یا مشخص از پاسخ را در خود پرورش می دهیم ، که آدلر آن را سبک زندگی [1]می نامید.
این سبک زندگی شامل رفتارهایی است که به وسیله آنهاحقارت واقعی یا خیالی خود را جبران می کنیم . در مورد مثال قبلی ما ازکودکی که بدنی ضعیف دارد ، سبک زندگی شامل تمامی فعالیتهایی مانند تمرین و پرداختن به ورزشهاست که به افزایش نیرومندی و بنیه بدنی او منتهی می شود.
این سبک زندگی که در چهار یا پنج سالگی شکل می گیرد، تثبیت می شود و به آسانی تغییر نمی کند، و چهارچوبی را فراهم می آورد که تمامی تجارب بعدید در قالب آن انجام می گیرند.
ملاحظه می شود که آدلر نیز همانند فروید اهمیت سالهای اولیه زندگی را در تشکیل شخصیت مورد تاکید قرار داده است. تفاوت او با فروید در این عقیده است که فرد سبکی زندگی خودش را هشیارانه می آفریند.
ترتیب تولد
آدلر در بررسی دوران کودکی بیمارانش ، به رابطه بین شخصیت و ترتیب تولد علاقمند شد . او یافت که فرزند اول ، میانی و آخر ، به دلیل موقعیت شان در خانواده ، تجارب اجتماعی ، متفاوتی دارند که به شخصیتهای متفاوت منجر می شود.
مسن ترین فرزند پیش از آنکه فرزند دوم جای او را بگیرد توجه زیادی دریافت می دارد. بنابراین ، فرزند اول ممکن است احساس ناامنی و خصومت کند ، سلطه گر و محافظه کار باشد ، و به حفظ نظم و قدرت علامه مند شود. آدلر اظهار می داشت که مجرمان ، روان رنجوران ، و منحرفان اغلب فرزندان اول خانواده هستند . ( زیگموند فرزند اول خانواده بود ).
آدلر فرزند دوم را جاه طلب ، عصیانگر ، و حسود یافت که به طور مداوم می کوشد تا از فرزند اول سبقت گیرد. (آدلر ، که فرزند دوم بود ، همه عمر چنین رابطه رقابت آلودی با برادر بزرگترش زیگموند داشت ) آدلر معتقد بود فرزند دوم از فرزند اول و جوانترین فرزند سازگاری بهتری دارد.
عقیده داشت که جوانترین فرزند خانواده لوس و نازپرورده می شود و به احتمال زیاد در کودکی و بزرگسالی مشکلات رفتاری خواهد داشت.
- 16/05/31